هیچ یک از ما به عنوان فردی بالغ قادر نیست، بدون زنده کردن و شفا بخشیدن کودک درونش، در زندگی خوشبخت و کامل باشد.
تابهحال شده از خود بپرسید که چرا پیشرفت نمیکنید؟ چرا فرصتهای خود را خراب میکنید و خیلی سریع جا میزنید؟ خود را سرزنش میکنید، عصبی میشوید و خودانتقادی مخرب دارید؟ درون همهی ما کودکی وجود دارد که گاهی زخم خورده و آزار دیده است و ما برای فراموش کردن دردی که به او تحمیل کردهایم، سعی میکنیم کودک درون خود را فراموش کنیم. اما سخت اشتباه میکنیم. کودک درون ما در ناخودآگاهمان زندگی میکند و روی تصمیماتی که در زندگی میگیریم اثر میگذارد.
افرادی که از زندگیشان ناراضی هستند و با مشکلاتی مثل اعتیاد، افسردگی، روابط نادرست و مشکل ساز دارن، باید توجه کنند که مدتهاست پیامهای کودک درون شان را نادیده گرفته اند. اما نکته مثبت این است که هر لحظه که اراده کنند میتوانند به کمک ارتباط بر قرار کردن با کودک درون شان و آشنا شدن با آن راهی جدید به سوی زندگی تازه و شاد و پرانرژی باز کنند.
در درون هر یک از ما لایههای مختلفی وجود دارد و یکی از آنها کودک ماست که باید او را از لابه لای لایه ها، بیرون بیاوریم و به او زندگی تازهای ببخشیم با کمک این روش میتوانیم از زندگی گذشته رها شویم و زندگی مان را در زمان حال هدایت کنیم.
مرحله شناخت کودک درون و نشان دادن جهان به او و دعوت کردن او به زندگی میتواند به طرز معجزه آسایی مسیر زندگی و نحوه انتخابهایتان را تغییر دهد و شما را به سمت انتخابهای بهتر و مثبتتر هدایت کند. کودک درون، بخشی از درون ماست که میتواند در اوج سر زندگی و شادابی قرار داشته باشد. کودک درون؛ همان خود عاطفی ماست، او در جایی است که احساسات ما زنده هستند، وقتی احساس لذت، غم، خشم، ترس یا محبت و شفقت میکنیم، این همان کودک درون ماست که ظاهر شده است.
کودک درون ما که در عمق وجودمان ریشه دارد خود را نشان میدهد به ما خوشامد میگوید و ما را تشویق میکند تا در لحظه حال حضور داشته باشیم وقتی این کودک اجازه پیدا نکند تا خود را نشان دهد، شنیده نشود و حتی حضورش به کلی نادیده گرفته شود و هیچ شناختی از او نداشته باشیم کم کم یک خود غیر واقعی ظاهر میشود. در این شرایط است که با خودمان احساس غریبی میکنیم و بسیاری از مسایل به صورت حل نشده، در ذهن ما باقی میماند و کم کم انباشته شدن این احساسات سرکوب شده منجر به خشمی مزمن، ترس، احساس خلا، بی انگیزگی و احساس نارضایتی میشود.
یکی از مواردی که باید مراقبش باشیم و در دام آن گرفتار نشویم، خود انتقاد گر ماست، بخشی که مدام در پی پیدا کردن ایراد و بهانه و سر کوفت زدن به ماست.
صدایی که دایم از کودک درون ما ایراد میگیرد، به او طعنه میزند و او را به باد انتقاد میگیرد. این همان صدایی است که تمام اشتباهات و شکستهایی که داشتیه ایم را دایم به رخ مان میکشد و احساس بی کفایتی را به ما منتقل میکند، اما در عوض، بخشی نیز در وجود ما هست که در نقش حامی کودک درون ظاهر میشود، وظیفه او این است که به کودک درون عشق بورزد، او را تشویق کندو به او این احساس را منتقل کند که ارزشمند است.
شما میتوانید خود را از حلقه باورهای غلط نجات دهید و زندگی جدیدی را تجربه کنید. در طی پروسه شفای کودک درون، ما قدم به حیطه خود آگاه و نا خود آگاه ذهن مان میگذاریم، باورهای غلط و کهنه را زیر و رو میکنیم و ارزشهای جدیدی برای ادامه زندگی مان انتخاب میکنیم.
باورهای شما تغییر میکند و در مییابید این گذشته نبوده که شما را تحت تاثیر قرار میداده، چون گذشته، گذشته است و هیچ قدرتی ندارد بلکه این تصور ما از گذشته بوده که در ذهنمان نگه داشته بودیم و حالا میتوانیم ذهنمان را از آن رها کنیم و تصاویر جدیدی به ذهنمان هدیه دهیم.
لطفا کودک وجودتان را رها و آزاد کنید.
ادامه دارد...
نویسنده و محقق: سارا کریمی