ساعتها رنج سفر را تحمل کرده و زودتر از دخترش به اداره ثبت احوال اسدآباد رسیده است قد خمیده و چین و چروکهای صورتش سنش را بیش از آنچه در شناسنامه ثبت شده نشان می دهد و حکایت از رنج و مشقت روزگاری دارد که سپری کرده است.
کد خبر: ۵۲۴۱۰۷
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۰ 14 November 2017
ساعتها رنج سفر را تحمل کرده و زودتر از دخترش به اداره ثبت احوال اسدآباد رسیده است قد خمیده و چین و چروکهای صورتش سنش را بیش از آنچه در شناسنامه ثبت شده نشان می دهد و حکایت از رنج و مشقت روزگاری دارد که سپری کرده است.

به گزارش ایرنا؛ اشتیاق آرام و قرارش را ربوده؛ با همه کهنسالی تاب نشستن ندارد و چشمان کم سویش را به در دوخته، هر چند دقیقه یکبار خطاب به یکی از حاضران می پرسد پس کی می آید؟

نمی شود با او مصاحبه کنیم، جملات را نیمه کاره رها می کند و باز سوال می کند، پس کو؟ 

دخترم کجاست؟ 

می پرسم مادر چند سال است که دخترت را ندیده ای؟ 

نگاهم می کند ریز و دقیق و می گوید: یک عمر است که ندیدمش، نمی دانم شاید 30 سال و دوباره قرارش رنگ بی قراری می گیرد، بلند می شود و به طرف در می رود. بگویید بیاید پس کجاست و باز آرامش می کنیم... .

رئیس ثبت احوال اسدآباد با اشتیاق وصف نشدنی از التماس های فاطمه برای یافتن مادرش می گوید: 2 ماه طول کشید تا با کارهای تحقیقاتی و پیگیری های بسیار موفق شدیم «خدیجه مهدی پور» مادر فاطمه را در یکی از دورافتاده ترین روستاهای خراسان به نام «قوشی خزائی» در 200 کیلومتری مشهد مقدس بیابیم.

فاطمه 32 ساله ساکن روستای جنت آباد از توابع شهرستان اسدآباد است و در سن 2 سالگی پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند و پدر فرزندش را به عمه می سپارد و چندسال بعد فوت می کند.

فاطمه که اکنون ازدواج کرده و صاحب همسر و فرزند است، هیچ خبری از مادرش ندارد و همواره آرزوی دیدار مادر را در دل داشته تا اینکه مادر را در خواب می بیند. شور و شعف دیدار مادر دوباره در دلش جوانه می زند؛ اینبار به اداره ثبت احوال مراجعه و تقاضای کمک می کند.

پیرزن کلمه کمک را از زبان رئیس ثبت احوال که می شنود به طرفمان می آید ... خانم خبرنگار به خدا امام رضا(ع) کمک کرد دخترم را پیدا کنم و اشک روی گونه های چروکیده اش می غلطد. دستش را می گیرم و کنارم می نشانمش.

او بعد از جداشدن از پدر فاطمه دوباره ازدواج می کند و صاحب چند فرزند می شود اما همیشه دلواپس سرنوشت فاطمه بوده که چه برسرش آمده و همیشه سلامتی و خوشبختی فرزندش را از امام غریب می خواسته و برای دیدن فرزندش نذر و نیازهای بسیاری کرده است.

رئیس ثبت احوال اسدآباد این اتفاق را بهترین رخداد دوران خدمتش می داند که در طول 28 سال گذشته نظیرش را ندیده است. «مظفر محقق» امروز دوشنبه 22 آبان را بهترین و شیرین ترین روز خدمتش در ثبت احوال می داند.

لحظاتی بعد یکی از کارکنان اداره از آمدن فاطمه خبر می دهد؛ در اتاق باز می شود مادر و فرزند یکدیگر را در آغوش می کشند. بی هیچ سوال و تردیدی آنها همدیگر را می شناسند و اشک های هردو به پهنای صورتشان جاری می شود و آبی می شود بر آتش سالها فراق و دوری.

لحظاتی همه حاضرین در بهت و سکوت فرو می روند و من وقتی به خود می آیم که صورت همگی غرق اشک شده بود.

فاطمه دستان مادر را در دست می فشارد ... الهی فدات بشوم مادر خوبم. رو به ما می کند و می گوید دیدید توسلم به امام رضا(ع) جواب داد؟ دیدید بالاخره مادرم را پیدا کردم و باز سر بر آغوش مادر می گذارد.

مادر با لهجه شیرین مشهدی می گوید فاطمه نور چشمان است الان دیگر هیچ آرزویی ندارم.
کارکنان ثبت احوال اسدآباد با چای و شیرینی از مهمانانشان پذیرایی می کنند و لحظات شیرین را شیرین تر می کنند.

فاطمه مادرش را با خود به خانه می برد.

سفر به مشهد مقدس برای ادای نذرشان و پابوسی امام رضا(ع) اولین تصمیم این مادر و دختر است... .
مطالب مرتبط
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار